بررسی نقش آموزش و پرورش در پیشگیری از بزهکاری
ارزش های اجتماعی باید در کودکان و نوجوانان درونی شود
کودکان و نوجوانان از سرمایههای جامعه محسوب میشوند. محققان ثابت کردهاند که پیشگیری از بزهکار شدن کودکان و نوجوانان در دوران کودکی نقش به سزایی در ریشهکن کردن جرم در دوران بزرگسالی فرد دارد. یکی از مهمترین این موضوع ها، عوامل گرایش اطفال و نوجوانان به بزهکاری است. براین اساس نظامهای حقوقی مختلف در سراسر دنیا با پیشبینی ساز و کارهای قانونی و اجتماعی برای خشکاندن ریشههای فردی و اجتماعی گرایش خردسالان به بزهکاری کوشیده اند. در خصوص نقش آموزش و پرورش در پیشگیری از بزهکاری خردسالان گفتوگویی را با دکتر محمود مهدوی، متخصص بزهکاری اطفال و نوجوانان و عضو هیات علمی دانشگاه تهران گفت و گو کرده ایم که در پی میآید.
همانطور که می دانید، امروزه جلوگیری از وقوع بزهکاری خردسالان از جمله مباحث روز و شایع در کشورها محسوب میشود. به اختصار توضیح دهید که فرآیند گرایش جوامع به حوزه پیشگیری از بزهکاری اطفال چه بوده است؟
هر جامعهای در دنیای امروز بخش مهم و قابل توجهی از توانایی خود را مصروف تامین سلامت زندگی اجتماعی میکند و یکی از مهمترین ابعاد سلامتی زندگی اجتماعی و فردی، تلاش برای پیشگیری ازوقوع جرم است. برنامهریزان در کشورهای مختلف تمرکز اساسی بر حوزه پیشگیری از جرم دارند. به طوری که مکتب های مختلف جرمشناسی و پیشگیری از بزهکاری رویکردهای متفاوتی را در این زمینه در پیش گرفتهاند.
بیش از چند دهه است که دنیا به این نتیجه رسیده است که راه پیشگیری از جرم نمیتواند متکی بر پیشگیری وضعی، پیشگیری پلیس محور، پیشگیری کنترل بیرونی و کنترل کیفری باشد، یعنی ما نباید سعی کنیم که از طریق زندان، ارعاب، کیفر و مجازات مانع وقوع جرم شویم. دلیل این موضوع هم این است که زمانی که به بسیاری از کشورهای جهان توجه میکنیم، در مییابیم که به رغم اینکه تقریبا اکثر کشورهای دنیا سختترین مجازاتها نظیر اعدام را در قوانین موضوعه خود پیشبینی کردهاند، اما نتوانستند با وجود این کیفر های شدید، جلوی ارتکاب جرایم مختلف حتی جرایم مستوجب مجازات اعدام را بگیرند، این جرایم مختلف به وفور انجام میشود و افراد از اینکه مجازات این جرم اعدام است، از انجام آن جرم ابایی ندارند و مرتکب آن میشوند.
به همین خاطر از چند دهه گذشته رویکرد سازمان ملل متحد و همچنین رویکرد اکثر نظامهای حقوقی در دنیا به سمت این موضوع بوده است که ما باید به عوامل اجتماعی موثر در گرایش به جرم توجه کنیم و به ویژه کشورهای مختلف در این رهگذر، به سمت دوران کودکی رفتهاند.
به اعتقاد شما اساسا اهمیت توجه به دوران خردسالی چیست؟
بدون تردید دوران کودکی اساسیترین دوران برای شکلگیری شخصیت در افراد و رفتن آنها به راه صلاح یا راه تباهی و انحراف است. از این رو تمرکز دولتهای مختلف بر پیشگیری اجتماعی رشدمدار بوده است.
به عبارت دیگر نظامهای حقوقی مختلف در جهان به این نتیجه رسیدهاند که ارتکاب جرم، یک اتفاق، حادثه و واقعه که ناگهانی رخ دهد، نیست، بلکه یک مسیر و روند است. حتی در صورتی که جرایم اتفاقی را بررسی کنیم، به این صورت که در یک لحظه خاص فردی کنترل خود را از دست بدهد و مرتکب جرمی شود، در صورتی که سوابق زندگی این فرد نیز مورد واکاوی قرار بگیرد و به اصطلاح مورد بررسیهای جرمشناسی بالینی قرار بگیرد، آن وقت میتوان دریافت که اساسا این موضوع که شخصی در لحظهای کنترل خود را از دست بدهد یا اینکه فرد به طور ناگهانی چنان دچار هیجان و واکنش غیرقابل پیشبینی شود، به طوری که مرتکب جرم شود، روندی است که در دوران کودکی پشت سر گذاشته است.
پیشگیری از ارتکاب جرایم اتفاقی از لحاظ مصداقی چگونه خواهد بود؟
برای مثال، فردی که واکنش ناگهانی را از خود بروز داده است، در صورتی که بر اعصاب خود تسلط کافی داشته باشد و مهارتهای حل مساله را در روابط فردی آموخته باشد، هر مسالهناخوشایندی برای وی اتفاق بیفتد، به جای این واکنش هیجانی و انفجاری، یک واکنش مبتنی بر راهحل از خود نشان میدهد و با هر مسالهای به عنوان یک مشکل قابل حل و مشکلی که اساسا جدا از شخصیت اوست، برخورد میکند و آن مشکل را حل خواهد کرد.
به این ترتیب رویکرد اساسی پیشگیری از جرم سازمان ملل متحد و کشورهای پیشرفته دنیا که در حوزههای پیشگیری از جرم کار کردهاند، رویکرد پیشگیری اجتماعی رشدمدار است.
به پیشگیری اجتماعی رشدمدار به عنوان یکی از مهمترین رویکردهای اساسی پیشگیری ازجرم در حال حاضر اشاره کردید. این نوع پیشگیری مختص به خردسالان چه نقشی را در حوزههای آموزشی ایفا میکند؟
یکی از اساسیترین بخشهای پیشگیری رشدمدار، توجه به جایگاه آموزش و پرورش در پیشگیری از جرم است. سرمایهگذاری جدی و اساسی در کشورهای مختلف در باره پیشگیری از جرم صورت گرفته است. از لحاظ نظری اینکه آموزش و پرورش چه جایگاهی را در عرصه پیشگیری از جرم میتواند داشته باشد، به صورت ذیل قابل تبیین است. اساسا ارتکاب جرم یعنی نقض هنجارهای اجتماعی، بروز رفتار ناهنجار از فرد و انحراف از معیارهای مقبول اجتماعی. این خمیر مایه اولیه جرم است. اینکه فردی مقررات اجتماعی را نقض میکند بعد در نوع شدید خود نقض مقررات کیفری تلقی میشود.
به عبارت بهتر جرم، نقض آن دسته از مقررات اجتماعی است که جامعه برای آن ضمانتاجرای کیفری پیشبینی کرده است و آن رفتار را در حقیقت با مجازات جزا میدهد. سوال در اینجا است که اصولا چرا این نقض مقررات از یک فرد سر میزند. چگونه میشود که فردی ارزشهای اجتماعی را یاد میگیرد، آنها را درونی میکند ودر نهایت خود را با این ارزشهای اجتماعی وفق میدهد و در نتیجه مرتکب جرم نمیشود؟ براساس توالد و تناسل انسانهای جدیدی وارد جوامع میشوند و به عنوان اعضای جدید جامعه باید ارزشهای جامعه به آنان آموزش داده شود و باید آنان این ارزشهای اجتماعی را یاد بگیرند و در خود درونی کنند. یعنی علاوه بر اینکه آن ارزشها را یاد میگیرند، آنها را بپذیرند و اجرا کنند.
به یکی از کارکردهای مهم پیشگیری اجتماعی رشدمدار تحت عنوان توجه به آموزش و پرورش نونهالان اشاره کردید. در این زمینه چه نهادهایی به عنوان مهمترین نهادهای اجتماعی در تحقق اهداف در این حوزه نقش کلیدی دارند؟
اولین نهادی که میتواند در انتقال ارزشهای اجتماعی به اعضای جدید جامعه موثر باشد، خانواده است که طبیعتا کودک زمانی که به دنیا میآید، اولین محیط اجتماعی که وی در آن پا میگذارد،خانواده است. در این گروه کوچک اجتماعی کودک ارزشهای اجتماعی را در قالب رفتار، گفتار و عملکرد پدر و مادر و به طور کلی سلوک زندگی خانوادگی را یاد میگیرد. اما از آنجایی که اصولا ممکن است پدر و مادر در زمینه تعلیم و تربیت متخصص نباشند و شاید حتی خود پدر و مادر طفل ارزشهای اجتماعی را ندانند یا به آنها عمل نکنند و یا شخصیت آنان یک شخصیت ساختهشده و کاملی نباشد که عمدتا هم خانوادهها در جامعه ما اینگونه هستند، بزرگ می شوند، به سن ازدواج میرسند و ازدواج میکنند و اسمشان پدر و مادر میشود، بدون اینکه از توانایی لازم برای پدر و مادر بودن برخوردار شوند. یعنی قابلیتها و مهارتهای لازم برای پدر و مادر بودن را آموزش ندیدهاند.
نخست این که، پدر و مادر تخصص لازم برای تربیت و آموزش کودکان خود را ندارند و دوم این که روش انتقال مفاهیم اجتماعی به کودکان را ندانند و از طرف دیگر خودشان دارای سطوح مختلف تربیتی و آموزشی بودهاند. مثلا فرض کنید که پدر و مادر شخصی سطوح بالای تحصیلی را طی کرده است. در این صورت فرزند زیرنظر این دسته از والدین بزرگ میشود و ارزشهای اجتماعی را به گونهای خاص از آنان دریافت میکند و در عمل آنان میبیند. از طرف دیگر ممکن است کودکی باشد که از والدین بیسواد متولد شده باشد. وی بزرگ می شود و جامعهپذیری خاص دیگری را تجربه می کند. به همین خاطر دولتها و جوامع برای آنکه یک ساز و کار واحد و منظمی برای انتقال ارزشهای اجتماعی به کودکان فراهم کنند، نهادی را به نام آموزش و پرورش تعریف کردهاند آموزش و پرورش هم این وظیفه را دارد که ارزشهای اجتماعی را به کودکان و نوجوانان منتقل کند. شاید مهمترین اثر آموزش و پرورش را این بدانیم که دولتها آن را به عنوان راهکاری برای انتقال ارزشهای اجتماعی به نسل جدید مقرر کردهاند.
در قانون تاسیس آموزش و پرورش در کشور ما نیز به خوبی معین شده است که هدف از آموزش و پرورش صرفا اینکه کودکان خواندن و نوشتن یاد بگیرند، نیست.
این موضوع در ماده 1 قانون تاسیس آموزش و پرورش آمده است و در آن بر این موضوع تاکید شده است که رساندن کودکان از لحاظ شکوفایی استعداد و تواناییها به حدی که به عنوان یک فرد موثر بتوانند در جامعه ایفای نقش کنند، یعنی وظیفه تعلیم و تربیت به عهده آموزش و پرورش گذاشته شده است. در ماده 1 قانون اهداف و وظایف آموزش و پرورش در کشور ما تصریح شده است که هدف و در واقع مسئولیت آموزش و پرورش علاوه بر سوادآموزی، رشد فضایل اخلاقی، تزکیه در دانشآموزان، تبیین ارزشهای اسلامی و پرورش دانشآموزان براساس آنها، شناخت، شکوفا کردن و پرورش استعدادهای دانشآموزان، تقویت روحیه تحقیق و ابتکار و فعالیت، توجه نداشتن صرف به مدارک تحصیلی از جمله اهداف آموزش و پروش تبیین شده است.
.: Weblog Themes By Pichak :.